اسلایدر

داستان شماره 911

داستانهای باحال _داستان سرا

داستانهای همه جوره_داستانهایی درباره خدا_پیغمبران_امامان_عاطفی_ عشقانه_احساسی_ظنز_ غمگین_بی ادبانه و.............

داستان شماره 911

 

بخل در قوم لوط

قوم لوط اهل شهري بودند كه بر سر راه قافله ها كه به شام و مصر مي رفتند قرار داشت قافله ها نزد ايشان فرود مي آمدند و ايشان اهل قافله ها را ضيافت و مهماني مي كردند چون اين كارها سالها طول كشيد، خسته شدند و به بخل روي آوردند كثرت بخل باعث شد كه به عمل شنيع لواط مبتلا شدند. لذا اهل قافله اي بر ايشان وارد مي شد با آنان بدون خواهشي لواط مي كردند تا ديگر بر شهرشان فرود نيايند و ضيافت نكنند و به اين عمل همه مردان مبتلا شدند فقط لوط پيامبر مردي سخي و صاحب كرم بود و هر ميهماني بر آنها وارد مي شد ضيافت مي كرد او قوم را از عذاب خداوند مي ترسانيد و هر مهماني بر او وارد مي شد قوم را از شر قوم خود بر حذر مي فرمود. چون مهمان بر او وارد مي شد مي گفتند: مگر تو را نهي نكرديم از مهماني كردن اگر اين كار را بكني به مهمان تو بدي مي رسانيم و تو را نزد آنان خوار مي كنيم پس لوط هرگاه مهمان بر او مي رسيد مخفيانه او را ضيافت مي كرد چون در ميان قوم خود فاميل و عشيره اي نداشت. وقتي جبرئيل و ملائكه به صورت انساني وارد خانه لوط شدند، وعده عذاب قوم او را دادند، زن لوط آتش بر بالاي بام افروخت مردم بقصد عمل لواط با مهمان حضرت لوط به در خانه او آمدند و گفتند: مگر تو را نهي نكرديم مهمان دعوت نكني و قصد داشتند بدي به مهمانان او كه فرشته بودند روا بدارند كه عذاب بر شهرهاي آنان نازل شد و به هلاكت رسيدند

[ جمعه 11 مهر 1393برچسب:بخل در قوم لوط , ] [ 15:46 ] [ شهرام شيدايی ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد